۱۳۸۷ آذر ۲۳, شنبه

کمانگیر

دیروز داشتیم با یکی از همکارهام درباره قضیه اسید پاشی صحبت میکردیم. همکارم میگفت حق کسی که اسید میپاشه روی صورت دختر مردم همون اسید پاشیدن توی صورتش است. همکارم میگفت کسی که اسید میپاشه تو صورت کسی انسان نیست و باید اسید پاشیده بشه تو صورتش تا بفهمه دختر مردم را بدبخت کردن یعنی چی.
پرسیدم پس فرق ما با اون کسی که اسید میپاشه چیه؟ اگر اسید پاشیدن کار غلطیه پس قصاص از طریق اسید پاشی هم غلطه.
گفت نه غلط نیست. گفتم اگه ما(قانون) همون کاری رو بکنیم که طرف کرده که ما هم حیوانیم. گفت نه فرق میکنه. اگر قصاص انجام بشه دیگه کسی این کارو نمیکنه. گفتم خشونت را با خشونت جواب دادن همون میشه. گفت اگه کسی تو صورت خواهرت اسید بپاشه میبخشیش؟
گفتم موضوع بخشش نیست. موضوع عمل وحشیانه است. اگر ما (قانون-دولت) به اسم برپایی عدالت همون عمل زشت رو انجام بدهیم ما هم به همون اندازه حیوانیم. قانون باید مجرم رو محکوم کنه بره زندان نه اینکه یک کور تحویل جامعه بده. اینکه یک نفر بخاطر یک عمل زشت بینایش رو از دست داده کافی نیست؟ بقول گاندی اگه چشم در برابر چشم راه حل بود که تا الان همه مردم دنیا کورشده بودند.
نظر شما چیه؟

۱۳۸۷ آذر ۱۵, جمعه

آزادنویس

آزادنویس برنده جایزه بهترین وبلاگ مسابقه دویچه وله شده است. به نظر من وبلاگ آزادنویس یکی از غنی ترین وبلاگهایی است که تا به حال به آن سر زده ام.
مطالب آزادنویس بسیار متنوع و گوناگون است. دیروز وقتی به وبلاگ او سر زدم با خودم گفتم باید آزادنویس را دنبال کنم. وبلاگ او مرا به یاد مجله دانستنیها انداخت با این تفاوت که این مجله "آزادنویس" فقط یک نویسنده دارد که تمام مطالبش را تهیه میکند.
با تبریک های فراوان به آزادنویس
نظر شما چیست؟

۱۳۸۷ آذر ۹, شنبه

ویولت

با دوستي صحبت مي کردم.جوابي به يک سئوالش دادم که سبب شد خودم کلي حال کنم با جوابم.بهم گفت تو خيلي جسارت داري که با وجوديکه اين همه آدم از نزديک مي شناسند بي پروا حرفت رو مي زني ومي نويسي! تا حالا نترسيدي يا شک نکردي؟بهش گفتم، اگه تا حالا شيرجه زده باشي مي فهمي من چي دارم ميگم.( البته تو حد و اندازه هاي يک شناگر متوسط و نه حرفه ايي) وقتي رو دايو مي ايستي و حالت استارت به خودت مي گيري.خيره ميشي به آب زلال پيش روت که هم به سمت خودش مي طلبتت و هم رعب آوره ... فکر مي کني به لحظه ايي که پرش رو انجام ميدي و آب با شدت هرچه تمامتر ضربه ميزنه به هيکلت، اگه بد بپري رسما شکمت مرخصه و حتي ممکنه رونهات کبود هم بشه از شدت ضربه .. فشار آب پره هاي بينيت رو به هم مي چسبونه،با سرعت ميري به سمت کف استخر... اگه ديگه برنگردي بالا چي؟ اگه عضلات پات بگيره و ياري نکنه چي؟ ... ولي وقتي صداي سوت مياد و همزمان فرمان پرش... ديگه به هيچکدوم از اين احتمالات فکر نمي کني... مي پري... هرچه باداباد ... بالاخره يه طوري ميشه.بي پروا نوشتن هم براي من حکم همون شيرجه و پرش تو آب رو داره.

۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه

۱۳۸۷ آبان ۲۴, جمعه

آذرستان

بلاگ آذرستان به نکته های متعددی در نوشته "خاک" اشاره کرده است. بنظر می رسد که او از زندگی کردن در ایران خسته است و می خواهد مهاجرت کند. او به دنبال بدست آوردن تجربیاتی است که انها را در زمان نوجوانی خود از دست داده است. گویا دور و اطرافیان وی او را سرزنش می کنند و از او می خواهند که خودش نباشد و به ماندن و پول دار شدن تن دهد. آذرستان نوشته است که تحقیر شده است و تحمل دیدن تحقیر شدن خود و دیگران را ندارد. وقتی که او اشاره ای به پیروزی اوباما میکند احتمالا نا امید است. اواز دوم خرداد و رای دادن به رئیس جمهوری صحبت میکند که به قولهای خود وفا نکرد. در واقع این نوشته، داستان غمگین اوضاع کشوری را توصیف می کند که جوانان آن سر خورده و دلشکسته و نا امید به آینده هستند و چاره کار را در مهاجرت میبینند. ولی آیا مهاجرت و فراراز ایران تنها راه حل درست برای داشتن زندگی بهتر و خوشبختی است؟

۱۳۸۷ آبان ۱۶, پنجشنبه

زنانه ترین اعترافات حوا

آدمیزاد است دیگر . پاری وقت ها برای خاطر دل پدر و مادرش زندگی می کند. برای خاطر آنها سر به زیر می شود ، درس می خواند و دکتر می شود ، به کار هیچ دسته و فرقه ای کاری ندارد و فضولی نمی کند ، کتاب های نا مربوط نمی خواند و فیلم نگاه نمی کند و طرف مطربی نمی رود و ... پاری وقت ها هم فقط ادای این کار ها را در می آورد . آخر دلشان گناه دارد
بله . آدمیزاد است. پاری وقت ها هم به خاطر کسی که دوستش دارد زندگی می کند. برای خاطر او از لذت بخش هایش دست می کشد. آدم هایی که دوست دارد را حذف می کند. جاهایی که دوست دارد را هم. حتی غذاهایی که دوست دارد را هم هم! اینجا البته کمتر می شود که ادا در بیاورد. آخر دل خودش هم گناه دارد
این آدمیزاد پاری وقت های خیلی کمی هست که برای خاطر دل خودش زندگی کند. اگر زن باشد که حتی دل اش و خاطرش را اغلب گم و گور هم می کند
ولی فکرش را بکن چه کیفی دارد بعد از این همه زندگی کردن برای خاطر بقیه ، بعد از کلی کار که دیگر نمی دانی کجایش به خاطر چه کسی بوده ، یک چای داغ و خوشرنگ برای خودت بریزی و لم بدهی روی مبل و وقتی همه جا ساکت است، آرام آرام بنوشی اش.فکرش را بکن

۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

ویولت

يک موقع آدم يک کاري مي کنه حالا يا بر اساس بي تجربگي،جوگير شدن و يا حتي عدم تجربه و مطالعه لازم که بعدا بدجوري توش مي مونه و اصطلاحا ، نه راه پيش داره و نه راه پس.مثلا چي؟ زمان ازدواجته. يک سري اصول رو جامعه و خانواده يادت داده مثل اينکه بايد همسرت آفتاب مهتاب نديده باشه و چه و چه ... با همين اصول ازدواج مي کني ولي بعد گذشت سالها با بالاتر رفتن تجربه زندگيت، نشست و برخاست با 4 تا آدم اهل زندگي يا ديدن افراد ديگه مي بيني، اي دل غافل درسته اون اصول اوليه شايد لازمه زندگي بودن ولي اصلا کافي نيستند

۱۳۸۷ مهر ۲۵, پنجشنبه

از قلب کویر

دست به دستمان دادند و لمس بدنهايمان را مشروع كردند، با تكه كاغذى كه 2 نام و چندين امضا بر آن ثبت شده بود. تكه كاغذ جادويى كه نشان تعهدمان بود و پايبندى قلبهايمان. تعهدى كه هرگز به هنگام هرزگى هاى همسرانمان به فريادمان نرسيد، تعهدى كه مانع از نشستن سيلى بر صورتمان نشد، تعهدى كه مجبورمان كرد هميشه صادق باشيم حتى اگر صادق نباشند، تعهدى كه شايد هيچوقت نفهميد جسمت ارضا نشد، تعهدى كه برايش مهم نبود راضى بودنت، تو متعهدى بايد پايبنديت را حفظ كنى ، اين تنها ارتباط مشروع تو است با جنس مخالف، مشروعيت و تعهد كاغذى

زنانه ها

مرد گفت : من از آن مردهای سنتی ِ ایرانی نیستم . من در خانه کمک میکنم پرسیدم : به کی ؟گفت : یعنی چی ؟پرسیدم : به کی کمک می کنی ؟گفت : ببین ، بعضی وقتا حرفهایی میزنی که ... خوب معلومه . به زنم دیگه .گفتم : زن شما خانه دار است ؟گفت : نه . شاغل است. کفتم : نیمه وقت کار میکند ؟گفت : نه ، تمام وقت . این سوالها برای چیست ؟گفتم : او تمام وقت کار میکند ، و شما هم تمام وقت کار میکنی . درست فهمیده ام ؟گفت : بله . گفتم : بعد شما به او کمک میکنی در کار خانه ؟ دوست عزیز بچه ها به کار خانه کمک میکنند ، انسانهای بزرگسال در کار مشارکت میکنند

الیزه

خب، به زبون ساده اش این می‌شه که طرح بومی‌سازی جنسیتی فعلن توی مجلس در دست بررسی‌ئه و در صورتی که تصویب بشه؛ دخترها فقط می‌تونن توی شهر خودشون یا شهرهای نزدیک دانشگاه برن. پیامدهاش هم به زبون ساده این می‌شه که دخترها فرصت تحصیل توی دانشگاه‌های بهتر رو از دست می‌دن حتا اگه رتبه‌شون خیلی خوب باشه. باید اجبارن بمونن توی دامن خونواده و به دانشگاه‌های شهر خودشون قناعت کنن. فارسیش میشه این که دخترهامون بهتره تو خانواده و تحت نظارت و کنترل بمونن و از زیر سلطه‌ی خانواده بیرون نیان و در نتیجه سرنوشت محتوم سنتی دل‌خواه جامعه راحت‌تر براشون رقم بخوره

۱۳۸۷ مهر ۳, چهارشنبه

کمپین دفاع از حق پناهندگی رعنا کریم زاده

رعنا کريم زاده پنج سال پيش به همراه دو دختر خود از ايران گريخت. سه سال اخير را در کشور سوئد براى اجازه اقامت تلاش کرد. پس از پاسخ منفى قبلی از جانب اداره مهاجرت، هفته قبل دادگاه مخصوص اداره مهاجرت نيز درخواست وى را رد کرد. اکنون زندگى رعنا و خانواده او در معرض فروپاشى قرار گرفته است. پاسخهاى تاکنونی راه اميد چندانى را جلوى رو قرار نميدهند. تنها چاره اعتراض آنچنان قوى است که ادارات مربوطه را وادار به تجديد نظر کند

۱۳۸۷ شهریور ۲۹, جمعه

یادداشتهای منیرو روانی پور

پسرم کامران و هومن را خیلی دوست دارد. و من از طریق او بود که با موسیقی پاپ آشنا شدم. و شنیدم که: نمره بیست نمی‌خوام... زلف پریشون نمی‌خوام... و حالا آختاپوس هزارپای تواب‌سازی دامن این دو هنرمند خوب ما را گرفته است. این فقط صدا وسیما نیست که آدم‌ها را می‌آورد تا توبه کنند و از مردم پوزش بخواهند. این‌جا هم در به همان پاشنه می‌چرخد. کسانی که بچه‌هایشان یک کلمه فارسی نمی‌دانند و وطن برایشان قورمه سبزی است و اگر دستشان برسد این‌جا هم سفره می‌گیرند داد و هوار راه انداخته‌اند که چرا هومن در مصاحبه‌ای با تلویزون انگلیسی‌زبان گفته است ما کانادایی هستیم...خیال می‌کنم ما برای افتخار کردن باید راه دیگری پیدا کنیم

یک دقیقه سکوت

من برگزاری کنکور را بدترین نوع گزینش دانشجو می دانم، مگر می شود دانش عمیق و چندین ساله ی یک نفر را در تعدادی سوال محدود با زمانی کوتاه و گزینه هایی که سرنوشت ها را زیر و رو می کند سنجید؟ آیا به راستی تمام آنان که وارد دانشگاه شدند از صلاحیت علمی لازم برخوردار بودند؟ آیا تمامی افرادی که در پروسه ی کنکور وارد شده و مورد گزینش قرار می گیرند از شرایط کاملا یکسانی برخوردار بوده اند؟ من به این روند انتخاب دانشجو اعتراض دارم

تنها برای تو مینویسم بی بی باران

مي پرسه خواهرم رو يادته که چند سال پيش ازدواج کرد ؟ميگم آره راستي بچه دار شد ؟بغض ميکنه و ميگه نه با اون همه دوا درمون هيچ ! هيچ کدو م هم مشکلي ندارن ، با اينکه زندگي خوبي دارند ولي تصميم گرفتند از هم جدا بشند نميدوني چه خونه زندگي دارند از لحاظ مالي هيچ کمبودي ندارند ولي چه فايده آدم دلش مي سوزه ، طرف دستش به دهنش نميرسه کلي هم بچه داره .نمازه و روزه هر دوشون هم اصلا قطع نميشه توي همه عمرشون حتي يک بار هم نمازشون قضا نشده ولي طرف کافر ، بي دين خدا هم بي دردسر بهش بچه داده

۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

گوشزد

این دانشجویان شهرستانی هستند که در خوابگاه ها بحث و اعتراض می کنند وگرنه دانشجویان بومی نه در خوابگاه جمع می شوند و نه چندان تبادل افکار می کنند و هر گونه اعتراض احتمالی آنان نیز توسط خانواده های عمدتا محافظه کارشان کنترل می شود

دیده بان محیط زیست ایران

سخنم با شماست جناب آقای رییس جمهور !
اگر شما كه عالی ترین مقام اجرایی كشور هستید این سخن تاریخی را در جوار مشهد مقدس به زبان نمی آوردی و نمیگفتید كه " منابع طبیعی سد راه توسعه است " آیا امروز چنان جسارتی در بین فرصت طلبان و دشمنان طبیعت ایران بوجود می امد تا هر بار گلستان ایران را در یك نقطه به آتش بكشند ؟ اگر معاون جنابعالی،‌به نفی ارز شهای حمایت از محیط زیست و كنترل جمعیت نمی پرداخت و حفاظت از محیط زیست را توطئه غرب علیه دنیای اسلام معرفی نمی كرد آیا امروز هر كس و ناكسی جرات می كرد به دلایل شخصی و تنها به این دلیل كه محیطبانان زحمتكش محیط زیست مانع از شكار آنها در پارك ملی می شوند و یا مانع از تصرف اراضی تالابی می شوند ،‌یك جنگل یا یك تالاب را به آتش بكشند ؟؟؟

۱۳۸۷ شهریور ۱۶, شنبه

هزاران نقطه

یکی از روش های نظام های سیاسی عقل گریز، همین القای ناامیدی است. ناامیدی به هر شکل آن. چون ناامیدی خود شخص را به جان خودش می اندازد. شما نیازی دیگر به سرکوب ندارید که خودتان دارید با دست خودتان، خود را از بین می برید. در دنیای رسانه، بعد از دو فشار بیخودی و با ایجاد واهمه و ترس، همه به خودسانسوری می افتند. چی از این بهتر؟

۱۳۸۷ شهریور ۷, پنجشنبه

بلوط

برای کسی که می‌گوید «اگر یک نفر اعضای خانواده شما را، عزیزترین شما را بکشد، باز هم حکم اعدام نمی‌خواهی؟» این را می‌نویسم
اگر کسی جان پدر مرا بگیرد، من برایش اعدام نمی‌‌خواهم. شاید خودم دیگر طاقت زندگی را نیاورم، اما اعدام را برای کسی که به عمد یا به سهل جان پدرم را بگیرد نمی‌‌خواهم. اعدام قتل قانونی است. فرق منی که حکم به قتل قاتل می‌دهم، با او چیست آنوقت؟

شمیم

وقتی شایع ترین خشونت علیه زنان، خشونت خانگی است، نمی شود به این فکر نکرد که ما با این همه دغدغه برای استحکام نهاد خانواده، هیچ قانونی در حمایت از زنان علیه خشونت خانگی نداریم... نمی شود ندید بغض زنان وحشت زده ی قربانی خشونت خانگی را که چاره ای به جز سکوت ندارند، که صدایشان غالبن از چهاردیواری خانه فراتر نمی رود و ما که بارها پیش آمده اگر در خانه خودمان نه، در همسایگی مان، صدای این فریادها را بشنویم، صدای گریه، سیلی و مشت و لگد... خشونت خانگی علیه زنان، اگر هم خانه مان نباشد، در همسایگی مان زندگی می کند، نفس می کشد و هر روز و هرلحظه، قربانی می گیرد

۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

خانوم حنا

از اون روزی که خورشید خانوم درخواست عمومی کرد برای نوشتن از لایحه جدید به نام حمایت از خانواده به کام مرد خانواده، هی میخوام بیام بنویسم هی حناق میگیرم. هی فکر میکنم اصلن تصویب این قانون چه فرقی میکنه به حال این مردم. توصیب نشدنش چی؟مگه همین الان نیست که مردای پولدار( به شرط تمکن مالی) با هر سنی دنبال دختران نوجون که جای دختر خودشون هم هست نمی افتند. مگه به چشم نمیبینیم خیلی ها رو که تا شلوارشون دو تا شد میرن دنبال بعدی ها اجازه ی همسر اول کیلویی چنده؟ اگه این قانون هم تصویب نشه و اصلن از دستور کار مجلس هم خارج بشه با فرهنگ و منش و خلق و خوی رایج مردم مون چه کنیم؟

۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

تلخ نوشته های یک مشهدی

بچه که بودیم میگفتن کسی رو بخاطر عیبی مسخره نکن والا خودت به سرت میاد! ما این امام جمعه ارومیه رو بخاطر افاضاتش خیلی وقت ها مسخره میکردیم حالا خودمون دچار همچین امام جمعه ای شدیم! ظاهرا حستی دیگه روی بورس نیست و علم الهدی روی بورسه! اخه ما مشهدیا چه گناهی کردیم که هر هفته باید امام جمعه شهرمون افاضاتی از نوع و جنس افاضات جناب حسنی بیان کنه و همه جا انگشت نمای خلق بشه

۱۳۸۷ مرداد ۱۹, شنبه

نگاه

این طبیعت مال ماست، این زیبایی ها برای ماست، چطور میتونیم این طور زخمی و خرابش کنیم؟؟

۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

شاتوت

به اصرار مامان و برای این که از پای لپ تاپ یا به قول مامانم منقل بلند بشم عصری رفتیم بیرون یه قدمی بزنیم. آقای سروان برگشته به من می گه خانوم این رنگ مانتو چیه؟! خیلی جیغه

۱۳۸۷ مرداد ۹, چهارشنبه

آزاده

آدم های باشعور و روشنفکر و تحصیلکرده باید حسابی بچه دار شوند...بالای ده بچه تا نسلشان را خودشان زیاد کنند و در آینده در اقلیت قرار نگیرند

جمعه

دوستان مطبوعاتی زحمت بکشند اگر میخواهند عکسی بگذارند لااقل آن را با یک تصویر دیگر میکس کنند ،مردم ساده و زود باورند ولی باور کنید هالو نیستند

۱۳۸۷ مرداد ۸, سه‌شنبه

جمهور

شوی تلویزیونی احمدی نژاد - کلهر یک فیلم تبلیغاتی تمام عیار بود. فیلمی که در آن دیگر حتی از چند سوال نسبتن انتقادی و گاهی پافشاری های دردسرساز و یا چرت زدن های مجری های صدا و سیما خبری نبود

دختر بودن

مادرِ باهوشِ من به حفظِ حريمِ خصوصیِ ديگران در خانواده پای‌بند نيست—هرچند قبول‌شان دارد و با هر بار تذکر اوضاع کمی بهتر می‌شود—ولی جايگاه‌اش به عنوانِ مادر اين امکان را به او می‌دهد که در رابطه‌اش با من بی‌پرواتر تجاوز کند

۱۳۸۷ تیر ۱۴, جمعه

3 روز پیش

هر دو نفری که به هم نزدیک می‌شوند،‌ یک فرهنگ تازه به وجود می‌آید. خیلی چیزها دونفره می‌شود. لحن حرف زدن، شوخی‌ها،‌تکه کلام‌ها

35درجه

سر تا تهش بايد يكي باشد،‌ بهانه مي‌كنيم كه يادمان بيايد كه از كِي بوده‌ايم، به كجايش رسيده‌ايم،‌ با چه كيفيتي رسيده‌ايم و چقدر وقت مانده

سرزمین رویایی

اگر پول و پارتی و پررویی که به ویتامین پ3 معروف است را در ایران نداشته باشی همیشه درها به رویت بسته خواهد بود و این را نه قسمت و نه شانس و نه سرنوشت خود بدانید. تو محکومی به اینکه جور کسانی را بکشی که از تو برابرترند. لعنت به کشوری که پول و پارتی در آن از تحصیلات و موقعیت افراد مهم‌تر است

وفا مستقیم

آقاي حجت الاسلام حاج علي اكبری معاون رياست جمهور و رئيس شورای عالي جوانان ايران و خانم مارا كارفانيا وزير جوانان در كابينه برلوسكونی در ايتاليا. چی فکرمی کنین؟

وبلاگ پویا

ندای امروز

زمزمه های من

حاجی واشنگتن

زن زمینی

جزیره تنهایی

کویر ام اس

کافه ناصری

میرزاپیکوفسکی

راز نو

زمزمه های من

۱۳۸۷ تیر ۷, جمعه

ساعت ها ست نشسته ام جلوی این جعبه الکترونیکی امشب و با دکمه هایش بازی می کنم. شاید چیزی یاد بگیرم. ولی به این گفته باور دارم که راه صد ساله را یک شبه نمی توان رفت.

۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه