۱۳۸۷ آبان ۲۴, جمعه

آذرستان

بلاگ آذرستان به نکته های متعددی در نوشته "خاک" اشاره کرده است. بنظر می رسد که او از زندگی کردن در ایران خسته است و می خواهد مهاجرت کند. او به دنبال بدست آوردن تجربیاتی است که انها را در زمان نوجوانی خود از دست داده است. گویا دور و اطرافیان وی او را سرزنش می کنند و از او می خواهند که خودش نباشد و به ماندن و پول دار شدن تن دهد. آذرستان نوشته است که تحقیر شده است و تحمل دیدن تحقیر شدن خود و دیگران را ندارد. وقتی که او اشاره ای به پیروزی اوباما میکند احتمالا نا امید است. اواز دوم خرداد و رای دادن به رئیس جمهوری صحبت میکند که به قولهای خود وفا نکرد. در واقع این نوشته، داستان غمگین اوضاع کشوری را توصیف می کند که جوانان آن سر خورده و دلشکسته و نا امید به آینده هستند و چاره کار را در مهاجرت میبینند. ولی آیا مهاجرت و فراراز ایران تنها راه حل درست برای داشتن زندگی بهتر و خوشبختی است؟

۱۰ نظر:

Unknown گفت...

با سلام
آقای صابر دوست دارم خسته نباشید من با موضوعاتی چون حقوق زن در جنوب ،دین ، سیاست، فرهنگ ومجسمه فرهنگ به روز هستم خواهشا اگر از وبلاگ من دیدن کردید کل مطالب را بخوانید
www.shameroshan.bloffa.com

Unknown گفت...

در باب حقوق زن كه باز هم در اين باره خواهم نوشت
روزي از بزرگي پرسيدم يتيم به چه كسي مي گويند او با چنان ذوق وشوقي كه در نزد مذهبيون هست با آب تاب برايم توضيح داد و گفت يتيم به كسي كه پدرش فوت كرده باشد وخود به سن بلوغ نرسيده است اطلاق مي شود در ادامه از حق وحقوق يتيم برايم گفت من در ادامه چون از سوالم منظور داشتم گفتم به كسي كه مادرش فوت كرده چه مي گويند ايشان در جواب گفتند واژه ي بخصوصي نداريم اما عده اي يسير مي گويند به او چيزي نگفتم چون مي دانستم كه هر چه من بگويم را به نحوي كه خود يادگرفته در اين مكتب توجيه مي كند با خودم فكر كردم ديدم اين يك تبعيض فاحش در حق زنان است اگر نگوييم ارزش زن ومادر بالاتر از مرد است الحق والانصاف كمتر نيست پس چرا اين طور در حق او ظلم شده است كسي كه به سن بلوغ نرسيده وپدرش را از دست بدهد حق وحقوق زيادي دارد و بارها و بارها در مورد او تاكيد شده ولي آنكه به سن بلوغ نرسيده ومادرش را از دست داده به نحوي اين موضوع كم اهميت است كه در نزد افراد واژه اي براي آن تعريف نشده است اين يك نمونه بود باز هم در اين مورد خواهم نوشت تا بشنود گوشي حرفهايم را......www.shameroshan.bloffa.com

ناشناس گفت...

آنچه در اين مسئله مهم است معادله بين ارزشهاي فردي و دلبستگي به خاك و توانايي مسئوليت پذيري و جرات عمل است اين چهار فاكتور عامل تصميم گيري در ترك وطن يا ماندن است ، اگر انسان توانايي مسئوليت پذيري براي اصلاح را نداشته باشد و يا جرات ايستادگي در مقابل خطرات اصلاح را نداشته باشد و يا اينكه اين احساس مسئوليت و جرات در تضاد با ارزشهايش مثل ميل به زنده ماندن باشد مجبور به ترك وطن است اما ايستادن پاي آرمانها به قيمت جان ( مثل آزادي و دموكراسي ) ماندن را توجيح مي كند شايد هم عاملي مثل توانايي ترك كردن ( مثل توان مالي ) نيز بي تاثير نيست ولي اين خاك با حاكمان زهاكش هم براي من اسيري عجيبي دارد كه فعلا به آستانه ترك نرسيدم ، شايد روزي من نيز چنين عكس العملي نشان دهم .جلاير از تهران

yeganeh گفت...

احساس نویسنده آذرستان خیلی به من و بسیاری از دختران نسل من که جوانی شان را در ایران تباه شده می بینند شبیه است.این فشارهای حکومتی دینی از جمله اجتماعی اقتصادی فرهنگی و سیاسی شدیدا کمر ما نسل سومی های آگاه به مشکلات روز را خم کرده و احساس دختری 23 ساله به زنی پنجاه و چند ساله تبدیل شده است.دختران نسل من یا باید مقهور جبر خانواده و جامعه به ازدواج و به بن بست رساندن آرزوهای جوانی تن بدهند یا اگر شرایط مالی و فرهنگی خانواده اجازه داد به فکر فردایی بهتر در خارج از ایران باشند.من که از سختیهای خارج از ایران آگاهی کامل دارم و دل تنگی برای وطن و خانواده را حس میکنم باز هم یک روز ماندن در این مملکت را هدر رفتن جوانی و پیر شدن بیشتر میبینم.این ظلم مطلق که یکی از مقصرین آن نسل پدر مادرانمان با باورهای کهنه است قابل مبارزه نیست.تا کی و چقدر از جوانان آگاه و دلسوز باید تباه این رژیم خونخوار شوند تا شاید انقلابی برای چند نسل بعد از ما که کاملا تهی و بی هویت و انگیزه هستند به وقوع بپیوندد؟23 سال در خواب بودم و راکد.میخوام هرجایی باشم غیر از وطنم تا شاهد پاره پاره شدن و نابودی بیشترش نباشم.شاید روزی نفرین اجداد اهورا پرستمان دامان این ظالمان را بگیرد.
یگانه از مشهد

ناشناس گفت...

سپندارمذگان ، روز عشاق ایرانی

www.sepandarmazgan.ir

ناشناس گفت...

http://www.k1-online.com/

ناشناس گفت...

سلام رضا
مهرداد هستم 29 ساله از تهران
به نظر من گاهي انسان در خاك خودش هم غريب است در اجتماعي كه به قول فروغ به لانه ماران مانند است و اين جهان پر از مردميست كه وقتي تو را مي بوسند در ذهن خود طناب دار تو را مي بافند ما چرا از مشكلات اجتماع صحبت نمي كنيم از اينكه چرا تنهايي يكي از درد هاي آدمي است كه مي خواهد در ايران زندگي سالمي داشته باشد به نظر من كمي هم خود ما مقصر هستيم همه چيز رئيس جمهور و سران مملكت نيست مردمي كه منتظر اين هستند كه اقاي اوباما به آنها آزادي بدهد آيا آقاي اوباما مي تواند فرهنگ اجتماع را هم عوض كند وقتي گشت ارشاد دختري را در خيابان كتك ميزند و ما بي تفاوت از كنار او رد مي شوي مشكل از كيست؟
چرا از بدي هاي انسان ها صحبت نمي كنيد چرا از اينكه دروغ و دورويي و تقلب از خصوصيات اصلي جامعه ما شده صحبت نمي كنيد تا كي بايد بر روي بدي هاي خود سر پوش بگداريم و به تمدن چند هزار ساله خود بباليم كاش كمي هم از خصوصيات بد خودمان هم ناراحت مي شديم به نظر من مشكل اصلي ايران فرهنگ تك تك مردم اجتماع است حقيقت تلخيست بر نامه هايي در مورد خود شناسي بگذاريد و اينكه براي داشتن يك اجتماع سالم بايد از خود شروع كنيم موفق باشيد منتظر نظر شما هستم

ناشناس گفت...

"فکر جنگ را با فکر قویتر صلح مقاومت کنید.فکر نفرت را با فکر قویتر عشق مقابله نمایید"
سلام ببخشید که کامنتم ربطی به موضوع نداره ولی میخواستم وبلاگم رو معرفی کنم که امیدوارم ازش خوشتون بیاد...
ادرسش هست:
www.dianatesolh.blogfa.com

Unknown گفت...

انچه به عنوان نظر شخصی می توانم بنویسم کسی که خود داخل این فضا
وحال وهوای این نویسنده قرار داردازمنظرآزادی مذهب است
می گویند ماهی چون درآب است پی به وجود آب نمی برد واین درست مصداق شماهایی است که درگیرزندگی در خارج از این حال وهوا هستید وانواع آزادیهایی که دارید برایتان عادی شده وداریدبه دنبال احقاق حقوق خود درفضایی می پردازید که قانون وحکومت آنها رابه شماهاداده ولی امثال ماها درست در تقابل شما داریم به دنبال ابتدایی ترین حقوقی می گردیم که قانون وحکومت وحتی اقلیتی بزرگ از انسانهای اطرافمان (چه زن وچه مردش)آنرا برای کشور یک هجمه دشمن وتهاجم فرهنگی می داند-آزادی فردی:این با دین ما(اسلام)درتضاداست /آزادی اندیشه:توفقط باید درچارچوب تفکر اسلامی بیندیشی/آزادی مذهب :وای تو از دین برگشته ای؟وبه نظر من در اصل قصه از همین آزادی مذهب آغاز می گردد چون می توانی یواشکی وبرای خودت آزادانه بیندیشی -آزادانه بگویی. که حتی در بعضی موارد باتهدید مواجه شوی آزادانه تا حدودی آنچه را می خواهی بپوشی اما نمی توانی تا حدودی غیر مسلمان و یا حتی بی مذهب باشی چون اینجاست که دیگر نه از نظر قانون ونه حکومت ونه اقلیتی بزرگ از انسانهای اطرافمان هیچ جایگاه وحقوق انسانی نداری ونخواهی داشت واز همین جاست که نفس کشیدن برایت سخت می شود ودوست داری به قولی فرارو یا مهاجرت کنی.

ناشناس گفت...

درباره مطلب خاک از بلاگ آذرستان:
من اگر چه با خانم آرمیده موافقم که هر کسی باید بتونه آزادانه محل اقامت خودش رو انتخاب کنه و بطور کلی به قول استاد شاملوی بزرگ :
" موطن آدمی را بر هیچ نقشه ای نشانی نیست ؛
موطن آدمی تنها در قلب کسانی است که دوستش می دارند ؛ "
اما در عین حال نظر آقای صابر رو هم کاملا قبول دارم چرا که در عین داشتن حق انتخاب محل اقامت ، اینکه خود را متعهد به تلاش برای دلپذیر تر کردن و آباد تر کردن جایی که دوستش داریم ارزشی والا و غیرقابل انکار است که هرکس به فراخور بزرگی قلب و همتش برایش زمان ، انرژی و هزینه صرف می کند ( چه از داخل و چه از خارج کشور خود)
مثال خانم آرمیده درباره عوض کردن خانه ای که دلمان را زده اینجا کاربرد ندارد چرا که در این خانه همه کسانی که دوستشان داریم ( مثل خانواده و دوستان ) هم هستند که با تغییر مکان فرصت بودن با آنها را از دست می دهیم پس لااقل باید برای زدودن هرچه که ناخوشایند است از خانه ای که دوستش داریم ، تلاش کنیم و حتی اگه لازم شد یه مدت بریم و از بیرون به تلاشمون ادامه بدیم.
Kamangir from Isfahan